-
مرا هم با خود ببر...
1385/12/04 21:20
حال که قصد رفتن داری گنجشک ها را هم با خود ببر حیاط و حوض و هوا را هم با خود ببر. حال که قصد رفتن داری روشنایی ها را هم با خود ببر رنگها، سایه ها، عطرها را هم با خود ببر حال که قصد رفتن داری آوازها را هم با خود ببر پیمان ها ، خاطره ها، رویاها را هم با خود ببر. ببین راستی ! مرا هم با خود ببر...
-
پناهم می دهی امشب؟
1385/12/03 09:23
سلام ای چشم بارانی ! پناهم می دهی امشب ؟ سوالم را که می دانی ! پناهم می دهی امشب ؟ منم آن آشنای سالیان گریه و لبخند و امشب رو به ویرانی ، پناهم می دهی امشب ؟ میان آب و گل رقصان ، میان خار و گل خندان در آن آغوش نورانی ، پناهم می دهی امشب ؟ دل و دین در کف یغما و من تنها و من تنها... در این هنگام رو حانی ، پناهم می دهی...
-
میای؟
1385/11/30 22:37
به خواب من بیا امشب ولی آهسته آهسته کبوتر بچه ی قلبم سیه چشمان خود بسته بیا وغرق نورم کن بیا از حسرت ودلواپسی هر لحظه دورم کن به خواب من بیا امشب!
-
تنهام
1385/11/26 00:44
-
U & me
1385/11/21 20:43
-
هرگز نمی بخشم تو را
1385/11/20 21:42
بعد از تو رفت از یادها طومار شیدایی ما این سهم قلب من نبود هرگز نمی بخشم تو را چون حادثه چون معجزه ،یکباره از راه آمدی با یک سلام ساده بود آغاز شد این ماجرا من کودکی بی درد و غم از بهر تبریک آمده آن روز میلاد تو بود آغاز فصل گرم ما در یک تماس ساده بود در یک کلام ساده تر من دوستت دارم ولی هرگز نمیدانم چرا؟ غرق نیازم یا...
-
تو ای نامهربون با من، کمی هم مهربونی کن...
1385/11/19 15:49
سالها بود که در مزار تنهاییم خفته بودم ناگاه با مشتی آب سرد بر مزارم بر آشفتم بوی چند شاخه گل مریم مشامم را نوازش داد بعد از سالیانی احساس کردم نمرده ام او که بود؟ آیا او همانی بود که با دستانش مرا به قعر خاک تبعید کرده بود؟ خاطرات در برابرم صف کشیدند موهای خاک خورده ام را میان دستهای استخوانیم فشردم حفره خالی چشمانم...
-
آره
1385/11/06 14:52
گنه کردم گناهی پر ز لذت درآغوشی که گرم و آتشین بود گنه کردم میان بازوانی که داغ و کینه جوی و آهنین بود در آن خلوتگه تاریک و خاموش گنه کردم چشم پر ز رازش دلم در سینه بی تابانه لرزید ز خواهش های چشم پر نیازش در آن خلوتگه تاریک و خاموش پریشان در کنار او نشستم لبش بر روی لبهایم هوس ریخت ز اندوه دل دیوانه رستم فروخواندم به...
-
من و تو
1385/10/07 22:49
-
اگه بگم...
1385/10/06 21:24
اگه بگم که قول می دم تا همیشه باهات باشم اگه بگم که حاضرم فدای اون چشات بشم اگه بگم توآسمون عشق من فقط تویی اگه بگم بهونه ی هر نفسم تنها تویی اگه بگم قلبمو من نذر نگاهت می کنم اگه بگم زندگیمو بذر بهارت می کنم اگه بگم ماه منی هر نفس راه منی اگه بگم بال منی لحظه ی پرواز منی میشی برام خاطره ی قشنگ لحظه ی وصال میشی برام...
-
یک روز میبوسمت !
1385/09/23 22:15
یک روز می بوسمت ! فوقش خدا مرا می برد جهنم ! فوقش می شوم ابلیس ! آنوقت تو هم به خاطر این که یک « ابلیس » تو را بوسیده ، جهنمی می شوی ! جهنم که آمدی ، من آن جا پیدایت می کنم و از لج خدا هر روز می بوسمت ! وای خدا ! چه صفایی پیدا می کند جهنم ... ! یک روز می بوسمت ! پنهان کردن هم ندارد . مثل خنده های تو نیست که مخفی شان...
-
آسمونی
1385/04/30 00:39
خواستم امشب به زبون ستاره ها حرف بزنم ولی گفتم محاله کسی بفهمه خواستم به زبون بارون صحبت کنم ولی گفتم کسی باور نمیکنه خواستم به زبون ماهی ها حرف بزنم ولی گفتم الان میگن این دختره خل شده دهنشو همینجوری بازو بسته میکنه گفتم هر جوری شده حرفمو به زبون گلهای یاس میگم ولی گفتم الان همه میگن بابا حرفتو به فارسی سلیس بزن...
-
I give you my heart
1385/04/29 15:34
-
شفیق جون
1385/04/04 18:18
در تاریکی شب سه شمع روشن کردم. اولی برای بودنت. دومی برای دیدنت. سومی برای بوسیدنت. و در آخر هر سه را خاموش کردم. واسه در آغوش گرفتنت.
-
عشق می گوید ...
1385/04/01 23:13
عشق نمی پرسه که تو کی هستی فقط میگه تو مال من هستی، عشق نمی پرسه اهل کجایی فقط میگه تو قلب من هستی، عشق نمی پرسه تو چیکار میکنی فقط میگه باعث میشی قلب من به ضربان بیفته، عشق نمی پرسه چرا دور هستی فقط میگه همیشه با من هستی، عشق نمی پرسه که دوستم دازی؟؟؟؟ فقط میگه دوستت دارم!!!
-
شفیق جونم ...
1385/04/01 22:48
زندگی یعنی محبت...محبت یعنی عشق...عشق یعنی شفیق.
-
بگذار همانی باشم که ...
1385/03/23 22:53
بگذار آن باشم بگذار آن باشم که با تو تا آخرین لحظه زندگی خواهد ماند بگذار آن باشم که با صداقت با تو درد دل میکند و با یکرنگی و یکدلی زندگی میکند . بگذار آن باشم که دیوانه وار در شهر نام تو را فریاد میزند و آن باشم که برای عشقت جان خواهد داد بگذار همانی باشم که در شادی هایت میخندد و در غم هایت با تو شریک است . بگذار...
-
بیا
1385/03/23 22:48
اگر خواستی بیایی من همان جایی هستم که بودم... همان جایی که ... رهایم کردی...!
-
باز هم دوستت دارم ...
1385/03/23 22:46
از رفتن های بسیار نمی هراسم از پیمودن راه های طولانی و ایستادن پشت چراغ های قرمز طولانی خسته نمی شوم! هرگز اگر مقصد تو باشی حتی اگر هرگز با من نباشی حتی اگر دستانت در جیب های عشق من جا نگیرد وقتی از سرمای تنهایی می لرزی حتی اگر نگاهت بر نگاه من نرقصد باز هم چشمانت را دوست می دارم...!
-
چرا ما آدما دلداری بلد نیستیم؟؟؟؟؟؟
1385/03/17 12:34
نشسته بود روی زمین و داشت یه تیکه هایی رو از روی زمین جمع می کرد. بهش گفتم: کمک نمی خوای؟ گفت: نه. گفتم: خسته می شی، بذار خوب کمکت کنم دیگه. گفت: نه، خودم جمع می کنم. گفتم: حالا تیکه ها چی هست؟ بدجوری شکسته، معلوم نیست چیه؟ نگاه معنی داری کرد و گفت: قلبم. این تیکه های قلب منه که شکسته. خودم باید جمعش کنم. بعدش گفت:...
-
این روزا ...
1385/03/16 15:36
این روزا عادت همه رفتن و دل شکستنه درد تموم عاشقا پای کسی نشستنه این روزا درد عاشقا فقط غمه ند ید نه مشکل بی ستاره ها یه کم ستاره چیدنه این روزا کار ادما دلای پاک و بردنه عدش اونو گرفتن و به دیگری سپردنه این روزا کار ادما تو انتظار گذاشتنه ساده ترین بهونشون از هم خبر نداستنه این روزا سهم عاشقا غصه وبی وفایی جرم...
-
نظرت چیه؟
1385/03/14 22:58
-
دوستت دارم .
1385/03/07 18:38
دوستتدارمدوس تت دا رم دو ست تد ارمدوستتدارمدوستتدارمدوس تت دا رم دو ست تد ار مدوستتدارم دوستتدار مد وس تت دا رم دو ست تد ار مد وستتدارمدوستتدار مد وس تت دا رم دو ست تد ار مد وستتدارم دوستتد ار مد وس تت دا رم دو ست تد ار مد وس تتدارمدوستتد ار مد وس تت دا رمدو ست تد ار مد وس...
-
به سراغ من اگر می آیید .
1385/03/06 17:38
به سراغ من اگر می آیید، پشت هیچستانم. پشت هیچستان جایی است. پشت هیچستان رگ های هوا، پر قاصدهایی است که خبر می آرند، از گل واشده دور ترین بوته خاک. روی شن ها هم، نقش های سم اسبان سواران ظریفی است که صبح به سر تپه معراج شقایق رفتند. پشت هیچستان، چتر خواهش باز است: تا نسیم عطشی در بن برگی بدود، زنگ باران به صدا می آید....
-
زندگی زیباست ... .
1385/01/16 22:38
زندگی رسم خوشایندی است. زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ، پرشی دارد اندازه عشق. زندگی چیزی نیست که لب طاقچه عادت از یاد من و تو برود. زندگی جذبه دستی است که می چیند، زندگی نوبر انجیر سیاه در دهان گس تابستان است. زندگی تجربهء شب پره در تاریکی است. زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد. من ندانم که چرا می گویند: اسب...
-
پاییز عشق
1385/01/14 15:40
بی تو همچون برگ پاییزم که می لرزد و می ریزد کسی در این درختستان سراغ از من نمی گیرد نمیپرسد! نمی خواهم بدانم کیست مینالد؟ و من بی تو چو شمعم که می گرید چو میسوزد اگر باشی کنار تو آرام میگیرد و می سوزد و قلبم در تپیدنهای تحمیلی چو باشی صادقانه میتپد آرام میگیرد.
-
«بیا پشت آن پنجره»
1385/01/12 10:35
خدایا دلم باز امشب گرفته، بیا تا کمی با تو صحبت کنم بیا تا دل کوچکم را، خدایا فقط با تو قسمت کنم خدایا بیا پشت آن پنجره، که وا می شود رو به سوی دلم بیا پرده ها را کناری بزن، که نورت بتابد به روی دلم خدایا کمک کن که، پروانه شعر من جان بگیرد کمی هم به فکر دلم باش، مبادا بمیرد ... خدایا دلم را، که هر شب نفس می کشد در...
-
کاریکاتور
1385/01/11 15:25
کاریکاتور خواننده محبوب من!
-
رفتنت آغاز ویرانیست ... .
1385/01/10 12:37
رفتنت آغـــــــــــاز ویرانیست، حرفش را نزن ابتدای یک پریشـــــــانیست، حرفش را نزن گفته بودی چشم بردارم من از چشمان تو چشمهایم بی تو بارانـیست، حرفش را نزن آرزو داری دگـــــــــــــــــــــر بر نگردم پیش تو راهمان با آنکه طولانـــیست، حرفش را نزن دوست داری بشکنی قلــــــــــــــــــــــب مرا دل شکستن کار آسـانیست،...
-
و بعد از رفتنت ... .
1385/01/09 22:52
و بعد از رفتنت ...... . شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی، تو را با لهجه گلهای نیلوفر صدا کردم. تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم. پس از یک جستجوی نقره ای رنگ در کوچه های آبی احساس تو را از بین گلهایی که در تنهاییم رویید با حسرت جدا کردم، و تو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی: دلم حیران و...