-
چرا اتفاقی که منتظرشم نمی افته؟
1386/04/08 13:17
این عشق ماندنی این شعر بودنی این لحظه های با تو نشستن سرودنی ست این لحظه های ناب در لحظه های بی خودی و مستی شعر بلند حافظ از تو شنودنی ست این سر - نه مست باده، این سر که مست مست دو چشم سیاه توست اینک به خاک پای تو می سایم کاین سر به خاک پای تو با شوق سودنی ست تنها تو را ستودمت که بدانند مردمان محبوب من به سان خدایان...
-
عسک عقشولی
1386/04/04 16:55
-
خدا... عشق... تو...
1386/04/01 11:20
انگار نبودی انگار نیستی انگار نه انگار که من دلم گرفته انگار نه انگار که باران می آید و چتری برای من نیست دیشب خواب خدا را دیدم یک کلبه درختی ساخته بود توی آسمان ِ خودش ، برای تنهایی ِ من، برای اینکه دور شوم از این همه بی تفاوتی آدم ها، از این همه دوری ها، از این همه درد ها از این همه عشق های دروغ، از این همه لذت های...
-
رمیده
1386/03/30 08:44
نمی دانم چه می خواهم خدایا به دنبال چه می گردم شب و روز چه می جوید نگاه خستة من چرا افسرده است این قلب پرسوز ز جمع آشنایان می گریزم به کنجی می خزم آرام و خاموش نگاهم غوطه ور در تیرگی ها به بیمار دل خود می دهم گوش گریزانم از این مردم که با من بظاهر همدم و یکرنگ هستند ولی در باطن از فرط حقارت به دامانم دوصد پیرایه بستند...
-
بفهم!
1386/03/21 14:53
دور یا نزدیک راهش می توانی خواند هرچه را آغاز و پایانی است حتی هرچه را آغاز و پایان نیست زندگی راهی است از به دنیا آمدن تامرگ شاید مرگ هم راهی است راهها را کوه ها و دره هایی هست اما هیچ نزهتگاه دشتی نیست هیچ رهرو را مجال سیر و گشتی نیست هیچ راه بازگشتی نیست بی کران تا بی کران امواج خاموش زمان جاری است زیر پای رهروان...
-
و چه غمگینانه دوستت دارم...
1386/02/28 12:45
باز هم قلبی به پایم افتاد باز هم چشمی به رویم خیره شد باز هم در گیر و دار یک نبرد عشق من بر قلب سردی چیره شد بر دو چشمش دیده می دوزم به ناز خود نمی دانم چه می جویم در او عاشقی دیوانه می خواهم که زود بگذرد از جاه و مال و آبرو او به من می گوید :ای آغوش گرم مست نازم کن که من دیوانه ام من به او می گویم:ای ناآشنا بگذر از...
-
Midnight
1386/02/21 13:12
روی تخت دراز کشیده ام ، طعم گس تنهایی را می چشم و به آسمان بالای سرم که پنجره، این دریچه ی همیشه روشن رو به ابدیت ، آن را از من جدا کرده و هم مرا به خلوت سرشار از سکوت آسمان رسانده است خیره شده ام. انگار آبکشی را گرفته ام جلوی چشمانم و ذره های نور از آن بیرون می جهند و چشم هایم را نشانه میروند، چشم هایم را از خواب...
-
خاطره...
1386/02/14 23:26
خاطرت آید که آن شب از جنگلها گذشتیم بر تن سرد درختان یادگاری نوشتیم با من اندوه جدایی نمی دانی چه ها کرد نفرین به دست سرنوشت تو را از من جدا کرد... بی تو بر روی لبانم بوسه پژمرده گشته بی تو از این زندگانی قلبم آزرده گشته بی تو ای رویای شیرین دلم دریای درد است چون کبوتر های غمگین نگاهم با تو سرد است ای دلت دریاچه نور...
-
شاید آخرین آپ...
1386/02/07 23:08
من که رفتم بنویسید دمش گرم نبود بنویسید صدا بود ولی نرم نبود خانه در خاک و خدا داشت ، تماشایی بود بنویسید دو خط مانده به تنهایی بود بنویسید که با ماه ،کبوتر می چید از لب زاغچه ها بوسهء باور می چید بنویسید که با چلچله ها الفت داشت اهل دل بود وَ با فاصله ها نسبت داشت دلش از زمزمهء نور عطش می بارید ریشه در ماه ، ولی روی...
-
Me??????
1386/01/25 21:52
hey, I am trying to be diffrent , and i was sure thats would have worked, i have tried my best, but no , I am me, no one can ever change anything about it, I am hard to get, love to live, and not to be messed around with Yeah...
-
شکست غرور...
1386/01/24 16:28
ما دو تن مغرور هر دو از هم دور وای در من تاب دوری نیست ای خیالت خاطر من را نوازشبار بیش از این در من صبوری نیست بی تو من تنهای تنهایم من به دیدار تو می آیم «حمید مصدق»
-
اینم از امشب من...
1386/01/17 02:50
زندگی با آدماش برای من یه قصه بود توی این قصه کسی با کسی آشنا نبود همه خنجر توی دست و خنده روی لبشون توی شب صدایی جز گریه ی بی صدا نبود نمی خوام مثل همه گریه کنم دیگه گریه دل رو وا نمی کنه قصه های پشت این پنجره ها غم رو از دلم جدا نمی کنه قصه ی ماتم من هرچی که بود هرچی که هست قصه ی ماتم قلب خسته ی یه آدمه وقت خوابه...
-
گفتم بمان ! نماند . . .
1386/01/13 19:57
التماست نمی کنم هرگز گمان نکن که این واژه را در وادی آوازهای من خواهی شنید تنها می نویسم بیا بیا و لحظه یی کنار فانوس نفس های من آرام بگیر نگاه کن ساعت از سکوت ترانه هم گذشته است اگرنگاه گمانم به راه آمدنت نبود ساعتی پیش این انتظار شبانه را به خلوت ناب خواب های تو می سپردم حال هم به چراغ همین کوچه ی کوتاه مان قسم بارش...
-
از تو می نویسم...
1386/01/13 19:31
امشب دیگر برای تو می نویسم.... آری تو ، باز هم تو ، فقط تو...برای تو که آبی ترین ، آبی ها هستی و قلمم تلخ تر ....کلامم تلخ است ، روزگار هر چه در دفترم نوشتم مشق درد بود.اما نوبت تو که رسید ، شیرین شیرین شد. اصلا تو یک معمای همیشه تازه و شیرینی ، ناشناخته . دوست داشتنی ، مثل عشق ، مثل درخت... پس خوشا به حال من که باز...
-
بگیر...
1386/01/12 14:30
دستهایم را می گشایم اینگونه سرنوشتم را با تو قسمت می کنم دو برگ کف نوشت که می گوید: خواهم رفت خواهم مرد عاشق، همیشه عاشق خواهم ماند دستهایم را بگیر.
-
بهترینم...
1386/01/08 21:21
-
خسته ام...
1386/01/07 12:13
خسته ام, خسته ازین خواب عبث خسته ام, خسته از همه, همه کس خسته ام, خسته از شب رفتن شب بی رحم بی صدا مردن خسته ام, خسته از رهائی ها از خداحافظی, جدائی ها خسته ام, خسته ازین گم گشتن بی هدف دل رو به دنیا بستن خسته ام, خسته ازین همه مردم مردم کور, همه سر در گم خسته ام, خسته از امید محال همش انتظار به روز وصال خسته ام, خسته...
-
کاش چون پاییز بودم...
1386/01/07 00:07
کاش چون پاییز بودم... کاش چون پاییز بودم کاش چون پاییز خاموش و ملال انگیز بودم برگهای آرزوهایم یکایک زرد میشد آفتاب دیدگانم سرد میشد آسمان سینه ام پر درد می شد ناگهان طوفان اندوهی به جانم چنگ میزد اشکهایم همچو باران دامنم را رنگ می زد وه... چه زیبا بود اگر پاییز بودم وحشی و پر شور و رنگ آمیز بودم شاعری در چشم من می...
-
و باز هم انتها...
1386/01/06 02:04
سرود گذشتن... سرود رفتن... تکرار... و باز هم تکرار... و چه زور باور این دل ساده من... و چه آرام همچو نسیمی از من گذشت و... رفت... آه... چه رنگارنگ و خیال انگیز بود... چه پر شکوه و لطیف... اما... اما چه زود به انتها رسید... و باز هم من ماندم... ماندم تنهای تنها...
-
بیا...
1386/01/03 21:51
بیا تا با هم مرگ ثانیه ها را حس کنیم بیا تا بهار بازم بیاد بیا خستم از وسعت فاصله ها بیا تا محو شدنم نقطه ای مانده...
-
همیشه و هیچ وقت... اما حالا نه...
1386/01/03 21:33
همیشه از اخرش می ترسیدم همیشه تو فکرم هم نمی گنجید که به اخر راه فکر کنم هیچ وقت به اخرش نگاه نمی کردم هیچ وقت نمی گذاشتی طمع غم را بچشم همیشه می گفتم تا گرمای نفس هات را دارم غم ندارم همیشه تو لحظه ها می دوییدم و لذت می بردم هیچ وقت نفهمیدم که چه طور ی میشه یادت بره اون روز ها که ۱ قدم مانده تا بهت برسم هیچ وقت نمی...
-
عشق فروشی...
1386/01/02 23:23
ما رو باش خیال می کردیم همیشه یکی رو داریم یکی که به وقت گریه سر رو شونه هاش بذاریم ما رو باش خیال می کردیم که یکی به فکرمون هست میون این همه وحشت توی این کوچه بن بست ما رو باش دل به کی بستیم چشم به راه کی نشستیم ما که واسه خاطر تو قرق ماهو شکستیم وقتی خورشید حقیقت از خواب قصه برآشفت تازه فهمیدم چه آسون چشم تو به من...
-
تنها...
1386/01/02 12:52
به زیر چتری نشسته ام خسته از راه و زیر باران تنها یم به یادت سر میکنم یاد روزهای با تو به یاد شبهای با تو که زمانه چطور دوری را پیشه ساخت و تنها یی را سرنوشت قرار داد آری !!!!!!! ولی خواهانم موجب تغییر نشد و این بود که یادتوهمیشه و همه وقت در قلب من بدست استاد کار عاشقی حک شود آری زمانه خوب راهی بر گزید چرا؟ چرا خوب؟...
-
نامه ای به تنهایی...
1385/12/22 20:05
نامه ای به تنهایی ...!؟ سلامی می کنم آغاز این احساس زخمی را مهربان بی من خیالت سبز، روزگارت خوش ، نگاهت آسمان باشد باز هم بی شکوه و ناله از تو می خواهم بگوئی حال شب خوب است ؟ ماه قلبت با ستاره آشتی کرد ؟ از پرستو ها خبر داری ؟ من شنیدم مهربانی باز بیمار است ؟ گونه ی احساس تب دار است ؟ لحظه های خاطره تنها ترین هستند...
-
کاش ...
1385/12/22 01:02
کاش هیچ کس تنها نبود کاش دیدنت رویا نبود گفته بودی می مانم... اما رفتی ...... و گفتی: اینجا جا نبود من دعا کردم برای بازگشت دستهای تو ولی گویا بالی نبود! یک نفر امد صدایم کردو رفت با صدایش اشنایم کردورفت پشت پرچین شقایق که رسید ناگهان تنها رهایم کرد و رفت ....!
-
یک دل تنها ...
1385/12/20 13:31
دیگر این دل آن دلی نیست که در آرزوی یک یار با وفا باشد ، این دل از بی وفایی خود نیز بی وفا شده است.... دیگر این دل آن دلی نیست که در انتظار یک همزبان و همیار باشد ، این دل از تنهایی خرد خرد شده است.... دیگر این دل آن دلی نیست که کسی را دوست داشته باشد ، این دل از شکست و بی محبتی بی احساس شده است.... دیگر این دل آن دلی...
-
آزارم می دهی ...
1385/12/19 18:31
آزارم می دهی ... به عمد ... اما من آنقدر خسته ام , آنقدر شکسته ام که هیچ نمی گویم ... نه گله ای نه شکوه ای حتی دیگر رنجیدن هم از یادم رفته است. دیگر چیزی برای دلبستن نمانده است . انتظار بی مفهوم است . نه کینه ای . نه بغضی . نه فریادی . فقط صدای چلک چلک باران این منم که روی وسعت دل زمین می گریم ... باورم نمی شود. دیگر...
-
کمـی خـودم ...
1385/12/18 20:50
مثل یک کاغذ مچاله شـده پرت از ارتـفـاع تقـدیـرم ناتمام و غریب و خط خورده از خودم هی بهانه می گیرم حاصلی از تفاهم شب و روز انتـخـاب جـهان خامـوشـم از نگـاهم کـسی نمی فـهـمد که چه جغدی نشسته بر دوشم که چـرا در مسـیر طـغیان و پا به پای دروغ می رقـصـم یا شـبیـه کـمی مـونالـیـزا طرحی از گریه های بی نقصم که چه اندازه از...
-
طلسـم
1385/12/18 20:46
تمـام شـد ... و بـهـارِ دوبـاره ای پـژمـرد به سـدِ سنـگ ترین قلـبِ زنـدگی برخورد شکـست در بغـلِ بغض و تکـه تکـه چکـید تـمـامِ بـودنِ من را ، نـبـودن " او " بُـرد نـگـاهِ شـیـشـه ای و مـات از تداومِ شـب به خـواب رفت و همین ... روبرویِ پنجره مُـرد . *** بـلـوغِ زودرسِ واژه هـا ، قـلـم تـب دار غـزل برهنه شد و تن به یک...
-
یادم باشد ...
1385/12/15 21:05
یادم باشد که به یادت بیندازم تک سلاح من همین سکوتی است که گاه فرجام عدالتخواهی من است و گاه سوگواره ای بر عمر رفته ی من... یادم باشد به یادت بیندازم که هرگاه می آیی گل سرخی برای این دل غریبم بیاور و به یاد بیاور نوید لحظه های به ثمر نشستن گل های رازقی در حیاط خلوت دلمان را که عاشقانه می گویند<<چه کور آن زمان که...