همیشه بهار!

I'm Back...

همیشه بهار!

I'm Back...

آسمونی

خواستم امشب به زبون ستاره ها حرف بزنم
ولی گفتم محاله کسی بفهمه
خواستم به زبون بارون صحبت کنم
ولی گفتم کسی باور نمیکنه
خواستم به زبون ماهی ها حرف بزنم
ولی گفتم الان میگن این دختره خل شده دهنشو همینجوری بازو بسته میکنه
گفتم هر جوری شده حرفمو به زبون گلهای یاس میگم
ولی گفتم الان همه میگن بابا حرفتو به فارسی سلیس بزن
تصیمیم رو گرفتم هر جوری شده باید آسمونی با شما حرف بزنم
ولی نه
مگه کسی متوجه میشه؟
راستی کسی اینجا پیدا میشه که یه زبان غیر از زبان آدمیزاد بلد باشه؟

راستی تو چی؟
تو زبون دیگه ای بلدی؟
اگه بلدی به من و بقیه هم یاد بده
یاد بده
یاد بده
یاد بده
یاد .....
چون فقط یاده که میمونه........
خوب فهمیدم چیکار کنم
امشب اصلا حرف نمیزنم.
نظرات 3 + ارسال نظر

سلام عزیزم مرسی به من سرزدی وبلاگ قشنگی داری من یه وبلاگ دیگه هم دارم تو صفحه اساماسا هست اسمش مسافر بی نام هست موفق باشی

فرزاد 1385/05/17 ساعت 16:48 http://petti.blogsky.com

روزگاریست همه عرض بدن می خواهندهمه از دوست فقط چشم و دهن می خواهند دیو هستند و لی مثل پری میپوشند گرگهایی که لباس پدری می پوشند آنچه دیدند به مقیاس نظر می سنجند عشق ها را همه با دور کمر می سنجند خب طبیعی است که یکروزه به پایان برسد عشق هایی که سر پیچ خیابان برسد
سلام
من آپدیت کردم
خوشحال میشم به من یه سر بزنی
ضمنا این دفعه که اومدی دوست دارم جواب این سوال رو هم برام بنویسی که دوست داری در انتهای خط زندگیت چه علامتی باشه!علامت سوال،تعجب یا نقطه پایان؟!
منتظرم و مثل همیشه آرزومند آرزوهای پاکت...

سلاای شب ظلمت گرفته در آغوش
دلم گرفت از این غارهای بی مافذ
به آفتاب بگو نیزه های نورش کو ؟
به آفتاب بگو لاله بی تو پر پر شد
چراغ باغ فرومرد
پس غرورش کو ؟
م عزیزم حوبی؟
موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد