همیشه بهار!

I'm Back...

همیشه بهار!

I'm Back...

باور کنید... رفتار من عادی است...

 رفتار من عادی است!
 اما نمی دانم چرااین روزها
از دوستان و آشنایان
هرکس مرا می بیند،
 از دور می گوید:
"این روزها انگار حال و هوای دیگری داری"!
امامن مثل هر روزم.
با همان نشانی های ساده و با همان امضا.
همان نام و با همان رفتار معمولی؛
مثل همیشه ساکت و آرام؛
این روزها تنها حس می کنم
گاهی کمی گنگم گاهی کمی گیجم؛
حس می کنم از روزهای پیش
قدری بیشتر این روزها را دوست دارم؛
گاهی - از تو چه پنهان -
با سنگ ها آواز می خوانم
و قدر بعضی لحظه ها را خوب می دانم؛
این روزها گاهی از روز وماه و سال..
از تقویم از روزنامه بی خبر هستم؛
حس می کنم گاهی کمی کمتر،
گاهی شدیدا بیشتر هستم؛
حتی اگر می شد بگویم
این روزها گاهی خدا را هم جور دیگر می پرستم،
از جمله دیشب هم دیگرتر از شب های بی رحمانه دیگر بود،
 من کاملا تعطیل بودم،
اول نشستم خوب جوراب هایم را اتو کردم
تنها - حدود هفت فرسخ - دراتاقم راه رفتم،
با کفش هایم گفتگو کردم و
بعد از آن هم رفتم تمام نامه ها را زیر و رو کردم
و سطر سطر نامه ها را دنبال آن افسانه ی موهوم
دنبال آن مجهول گشتم؛
چیزی ندیدم:
تنها یکی از نامه هایم بوی غریب و مبهمی می داد؛
انگار از لابه لای کاغذ تاخورده ی نامه
بوی تمام یاس های آسمانی احساس می شد؛
دیشب دوباره بی تاب
در بین درختان تاب خوردم،
از نردبان ابرها تا آسمان رفتم،
در آسمان گشتم
و جیب هایم را از پاره های ابر پر کردم؛
جای شما خالی!
یک لقمه از حجم سفید ابرهای ترد
یک پاره از مهتاب خوردم؛
دیشب پس از بیست سال فهمیدم
که رنگ چشمانم کمی میشی است
و بر خلاف سالهای پیش
رنگ بنفش و ارغوانی را
از رنگ آبی دوست تر دارم،
دیشب برای اولین بار دیدم
که نام کوچکم دیگر چندان بزرگ و هیبت آور نیست
این روزها دیگر تعداد موهای سفیدم را نمی دانم
گاهی برای یادبود لحظه ای کوچک
یک روز کامل جشن می گیرم
گاهی صد بار در یک روز می میرم
حتی یک شاخه از محبوبه های شب ،یک غنچه مریم هم
برای مردنم کافی است؛
گاهی نگاهم در تمام روز با عابران ناشناس شهر
احساس گنگ آشنایی می کند!
گاهی دل بی دست و پا و سر به زیرم را
آهنگ یک موسیقی غمگین هوایی می کند
اما غیر از همین حس ها که گفتم
و غیر از این رفتار معمولی
و غیر از این حال و هوای ساده و عادی
حال و هوای دیگری در دل ندارم:

                                        «رفتار من عادی است.»

نظرات 12 + ارسال نظر

زندگانی چیست گفتا بی خیال
گفتم اصلا گفت می گیریم فال
زندگی شعر است آمد کندر آن
تو یکی برگ سپیدی من زغال

پژمان 1387/08/20 ساعت 12:44 http://shaerane.blogsky.com

سلام

بهاره خانم ۱۷ ساله و لیسانس و شغل محصل خسته نباشید

این شعر شما خیلی جالب بود

موفق باشید

علی 1387/08/20 ساعت 12:44 http://tama.mihanblog.com

به نام خدا
با عرض سلام وبلاگ خوبی داری و امیدوارم که در اداره ی آن همیشه موفق و پیروز باشی .
با قردادن لینک وبلاگ من در وبلاگ خودت و با آگاه کردن من از کار خودتان میتوانیم با هم به تبادل لینک بپردازیم.
مرا با نام : صنایع هوافضا
توضیحات : بهترین وبلاگ برای دانلود نرم افزار , مطالب مرتبط با صنایع هوافضا , فناوری نانو وعکس
آدرس : www.tama.mihanblog.com
لینک کن.
وبلاگ من به چند نفر نویسنده در حوضه ی فعالیتی صنایع هوافضا احتیاج دارد اگر مایل به همکاری با ما هستید از طریق بخش نظرات وبلاگ وبه صورت خصوصی و یا به ایمیل من ( muhammada96@yahoo.com ) مشخصات خود را به ما ارسال کنید تا شما هم عضو بزرگترین وبلاگ صنایع هوافضا شوید.
با تشکر مدیر عامل وبلاگ صنایع هوافضا

مریم مو سیخ سیخی! 1387/08/20 ساعت 12:58

سلام عزیزم!
خوبی؟!

مریم مو سیخ سیخی! 1387/08/20 ساعت 12:59

همچین گفتی اسم تو تو شعرم هست که فکر کردم در مورد من شعر گفتی:D

مریم مو سیخ سیخی! 1387/08/20 ساعت 13:00

از این که رفتارت عادی هست خیلییییییییییییییییییییی خوشحالم!
امیدوارم همیشه هویجوری باشی 8->

مریم مو سیخ سیخی! 1387/08/20 ساعت 13:02

در مورد متنی هم که نوشتی عالی بود! مثل همیشه!

[گل]
...
میان تالیف متون و کتب پهلوی در سده های نخستین اسلامی و استنساخ این متون در ایران و هند فاصله زمانی بسیاری است. بسیاری از متون دوره میانه از ایران خاصه یزد و کرمان به هند رسیده است و مزداپرستان این دیار به استنساخ آنها همت گماشته اند. این کار گهگاه در خانواده های موبدی هند به صورت یک کار موروثی در می آمد و از پدر به پسر می رسید. اهدای این دستنوشته ها به کتابخانه های زردشتی نیز سنتی ارزشمند به حساب آمده و می آید. دقت در امر استنساخ نیز از موارد مورد بحث است: گاه میان دو متن دست نوشته شده اختلافات فاحشی به لحاظ قرائت و املا (خاصه املا تاریخی) بچشم می خورد. تداوم استنساخ متون کهن خطی تا دوران حاضر همچنان خبر از پایبندی پارسیان هند به میراث مقدس و کهن شان می دهد؛ کاری که برای پارسیان یک ثواب شمرده شده و می شود. این امر هویت این جماعت کوچک را در شبه قاره به خوبی حفظ کرده است. دعوت ایران شناسان و زردشت شناسان نیز ، همچون مولتون، برای تحقیق و سخنرانی برای پارسیان از دیگر اقدامات موثر این جماعت بوده است. این طایفه همچنان به هویت پارسی خود می بالد.

نی نی من این روزها انگار حال و هوای دیگری داری !!!

Wowwwwwwwww
یوماء به وبلاگم سریده؟ هوارتا ذوق زدم...

NoBoDY! 1387/08/21 ساعت 13:38 http://درش تخته شد! :(

طولانیه حوصله ندارم بخونم D':
ولی
باور نمیکنم!

وحید 1387/08/21 ساعت 19:11

سلام.
باحال بود. (اگه اینو نمی‌گفتم خفم میکردی دیگه؟! :D )
بیست سالشو خوب چیز کردی، تحریف! :D
برعکس من این روزا اصلا عادی نیستم، ولی تو عادی باش، عادی خوبه!
فعلا @};-

سلام دخمله!!!!!!!!!!!
حتی یک شاخه از محبوبه های شب هم برای مردنت کافیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نه....اخه چرا؟

قربونت برم!
خوشمل بووووووووووووووووود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد