همیشه بهار!

I'm Back...

همیشه بهار!

I'm Back...

خاطره...

خاطرت آید که آن شب

از جنگلها گذشتیم

بر تن سرد درختان

یادگاری نوشتیم

با من اندوه جدایی

نمی دانی چه ها کرد

نفرین به دست سرنوشت

تو را از من جدا کرد...

بی تو بر روی لبانم

بوسه پژمرده گشته

بی تو از این زندگانی

قلبم آزرده گشته

بی تو ای رویای شیرین

دلم دریای درد است

چون کبوتر های غمگین نگاهم با تو سرد است

ای دلت دریاچه نور

گر دلم را شکستی

خاطراتم را به یاد آر

هر جا بی من نشستی...

نظرات 2 + ارسال نظر
alireza 1386/02/16 ساعت 21:49 http://rosvaa.blogspot.com

salam
nabinam delet begire haaaaaaaaaaaaaa

مرسی علیرضا جان... چشم... سعی میکنم دیگه ناراحت نشم زیاد... خوشحالم کردی که به من سر زدی... بازم سر بزنی...

تو مهربان تر از آن بودی که من همیشه گمانم بود
همین همیشه‌ی نفرینی- همیشه رنج جهانم بود
بگو! اگر نه به میل من، دلم ز راست نمی‌گیرد
همیشه هرچه تو می‌گفتی- من اشتیاق همانم بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد