همیشه بهار!

I'm Back...

همیشه بهار!

I'm Back...

بیا...

بیا تا با هم مرگ ثانیه ها را حس کنیم بیا تا بهار بازم بیاد بیا خستم از وسعت فاصله ها بیا تا محو شدنم نقطه ای مانده...

همیشه و هیچ وقت... اما حالا نه...

همیشه از اخرش می ترسیدم

همیشه تو فکرم هم نمی گنجید که به اخر راه فکر کنم

هیچ وقت به اخرش نگاه نمی کردم

هیچ وقت نمی گذاشتی طمع غم را بچشم

همیشه می گفتم تا گرمای نفس هات را دارم غم ندارم

همیشه تو لحظه ها می دوییدم و لذت می بردم

هیچ وقت نفهمیدم که چه طور ی میشه یادت بره  اون روز ها که ۱ قدم  مانده تا بهت برسم

هیچ وقت نمی خواستم جایی باشم که با بوی تو زندگی کنم

همیشه سیاهی را فقط در حد یک رنگ می دیدم

همیشه  تولد ثانیه ها را می دیدم مرگشان را درک نمی کردم

هیچ وقت نمی توانستم تو چشمات نگاه کنم

و همیشه و همیشه در حسرت نگاهت می مانم

عشق فروشی...

ما رو باش خیال می کردیم همیشه یکی رو داریم

یکی که به وقت گریه سر رو شونه هاش بذاریم

ما رو باش خیال می کردیم که یکی به فکرمون هست

میون این همه وحشت توی این کوچه بن بست

ما رو باش دل به کی بستیم چشم به راه کی نشستیم

ما که واسه خاطر تو قرق ماهو شکستیم

وقتی خورشید حقیقت از خواب قصه برآشفت

تازه فهمیدم چه آسون چشم تو به من دروغ گفت

هاج و واج رد نگاتو به گلای قالی دوختی

بگو اون همه عشقو به چه قیمتی فروختی؟

تو به فکر من نبودی توی گرگ و میش مهتاب

حتی اندازه چشمی که یهو می پره از خواب

تنها...

به زیر چتری نشسته ام خسته از راه و زیر باران تنهایم به یادت سر میکنم

یاد روزهای با تو

به یاد شبهای با تو که زمانه چطور دوری را پیشه ساخت و تنهایی را سرنوشت قرار داد

آری !!!!!!!

ولی خواهانم موجب تغییر نشد و این بود که یادتوهمیشه و همه وقت در قلب من بدست استاد کار عاشقی حک شود

آری زمانه خوب راهی بر گزید

چرا؟

چرا خوب؟

چون اگر روزی از یکدیگر جدا شدیم خاطر تو در قلبم نقش بسته است واین میشود که هیچ هنگام به دور از تو نباشم

و اگر زمانی به مثل این به زیر باران بودم و به دور از تو قدم می زدم یاد تو همراه من هست وهیچ زمان تنها نباشم .