سرود گذشتن... سرود رفتن... تکرار... و باز هم تکرار... و چه زور باور این دل ساده من... و چه آرام همچو نسیمی از من گذشت و... رفت... آه... چه رنگارنگ و خیال انگیز بود... چه پر شکوه و لطیف... اما... اما چه زود به انتها رسید... و باز هم من ماندم... ماندم تنهای تنها...
چرا وبلاگمو کسی نمیتونه باز کنه؟؟؟؟؟؟؟؟)):
سلام.
به نظر من تنهایی خیلی بهتره تا آدم با یک نا مرد از سر اجبار باشه رفیق!...
با
با
ب
آره... شاید... اما هیچوقت اجباری در کار نبوده... و نیست...
سیاره؟ ستاره؟
?Huh